۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

ردی از تو

حتی ساعت ها آن طرف خیابان به چراغ روشن خانه زل میزنم به دنبال رد سایه ات،و خاموش نمیشود آن عطش التماس ها ...

تصویر متن +

++ شاید از این به بعد بیشتر،کوتاه تر،خودمونی تر نوشتم ...
  • ۸
  • نظرات [ ۳ ]
    • parsaman
    • يكشنبه ۲۵ آذر ۹۷

    حوالی وصال

    هر شب همان حوالی وصال هوا هم دلش میگیرد ردی از تو نیست و من کنار قدمگاه هایمان در شهر فرداهای نامعلوم،استشمام میکنم عطر به جا مانده از وجودت را؛حضورت هیچ وقت رفتنی نیست!

    تصویر متن +

    ++ راستی قالب جدیدمون مبارک :)

  • ۵
  • نظرات [ ۳ ]
    • parsaman
    • يكشنبه ۲۵ آذر ۹۷