تو را دوست دارم به اندازه ی تعداد کشته شدگان عین الاسد؛ میگویند کم است اما صبر کن! هر چه که بگذرد بیشتر می شود.
تو را دوست دارم به اندازه ی تعداد کشته شدگان عین الاسد؛ میگویند کم است اما صبر کن! هر چه که بگذرد بیشتر می شود.
حیرانیم! مثل طوفانی خسته که مجالی برای وزیدنش نیست، همچون موجی که هیچ دولت دریا ندارد؛ ما از دست عشق فرصت رویا نداشتیم ..
خوش به حالش؛ حتما شب فراق دوست را ندیده است که می گوید «یلدا» درازترین شب سال است! آن که از رحیل یار به سوگ ننشسته باشد، «شام فراق» چه داند؟! حتما در حوالی کوچه ی تشویش در انتهای بن بست فراق، یک نیستان ناله از نایش نچکید و روبرویش راه دشوار تا محراب دوست را ندید که از بلندی یلدا حرف میزند.حتما در خلوت شب های سرد و طولانی فراق، بی قرار، دیوان خوان قصیده و غزل های آرمیده در نگاه آخر دوست نبود؛ که حرف خزان و شب آخر طولانی اش را میزند! راستی ما حتی خوب خداحافظی نکردیم و رفتیم ...
هر کس عشق را به گونه ای بیان می کند. من با حروف، او با بوسیدن، دیگری با لبخند، آسمان با باریدن، تو اما با سکوت میخواهی بفهمانی! و این خودخواهی یک عاشق است.